مذهب و آزای فردی

ترجمه سخنرانی هما ارجمند در دانشگاه تورنتو. مسی ساگا
١٨ سپتامبر

صحبتم را باید از اینجا شروع كنم كه آزادی شخص زمانی آغاز میشود كه آزادی مذهب محدود میگردد. در تاریخ ممكن است انسان برای این كه آنچه در محیطش میگذرد را توضیح دهد و معمای حیاط و مرگ را توضیح دهد مذهب را آفریده باشد. كاهش وحشت از پدیده های ناشناخته او را مجبور به آفرینش خدا و مذهب كرده باشد. به یك معنی میخواسته خود را از قید سوالات پیچیده كه حتی ابزار پاسخ گویی بدانان را نداشته آزاد سازد. اما با پیشرفت تاریخ و تمدن و انسان٬ مذهب چون طوقی بر گردن انسان بوده است و بدرجه ای كه توانست به دانش و علم دست یابد و بدرجه ای كه توانست معما و راز وجود خود و طبیعت را توضیح دهد توانست از بند خرافات و مذهب رهایی یابد و به فردیت خود جامه عمل بپوشاند. از این رو از نظر من انسان مذهبی آزاد نیست. شخصا خود را به نیرویی واگذار كرده است كه به هیچ قاعدی و قانون و مناسباتی گردن نمیگذارد. به معنای فلسفی و پراكتیكی اراده ای برای خود نمیشناسد و نقشی برای خود در تغییر دنیا قائل نیست. ممكن است پرسیده شود پس میلیونها انسانی كه مذهبی هستند و در تلاش تغییر محیط و دنیای خود هستند را چگونه توضیح میدهید؟

پاسخ من روشن است. این میلیونها انسان تا آنجایی كه به پراتیك روزانه شان برمیگردد به واقع مذهبی نیستند. اینها نه به امید آخرت در آفتاب نشسته اند و منتظر غذا و پوشاك و مسكن اند و نه بخاطر مذهب آنچنان الینه شده اند كه كوركورانه بخاطر فرامین آن دست به هر كاری بزنند. اما تا آنجایی كه به تاثیر مذهب بر این میلیونها انسان برمیگردد باید گفت اینها جدال جدی ای را برای تغییر دنیای پیرامون خود در مقابل خویش نمیبینند و به این معنا سرنوشت خود را به خدای زمینی واگذار كرده اند. اما شرایط خود زندگی و فشار مناسبات ناعادلانه موجود حتی به این میلیونها انسان حكم میكند در شرایطی حتی خلاف احكام و قوانین مذهبی خود عمل كنند. چرا كه شاهدیم حتی همین انسانها در شرایط ویژه جهت تغییر اوضاع اجتماعی و سیاسی پیرامون خود قد عمل میكنند و وارد جرگه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی میشوند .

همین جا لازم است نكته ای را در مورد نفس خود سوال و چرایی طرح آن در شرایط كنونی مطرح كنم. در یك محیط اكادمیك ممكن است این سوال همیشه موضوعی برای تحقیق و یا آموزش باشد. اما این روزها این سوالی است كه در یك مقیاس عمومی و اجتماعی تر مطرح میشود. در گذشته ای نه چندان دور شاید خیلی تعجب آور بوده  كه از كسی این سوال را میكردید. چرا كه پاسخ روشن بود. جز مذهبیها فاندمانتالیست پاسخشان این بود كه مذهب با آزادیهای فردی متناقض است. این جزیی از دانش عمومی بود كه مذهب هیچ سنخیتی با آزادیها فردی ندارد. اما امروز اوضاع بدان گونه شده است كه یكبار دیگر باید این مسئله را روشن كرد و یا حتی اثبات كرد كه چگونه مذهب آزادیهای فردی انسان را تحت الشعاع قرار میدهد و یا چگونه قرنها مبارزه بشریت در تمام سطح مصروف آن بود كه فردیت و شخصیت انسان را از یوغ مذهب خلاصی سازد. چرا كه اوضاع جهان بخاطر رشد كنسرواتیزم و تحرك وسیع جریانات مذهبی بدان گونه شده كه این سوال قدیمی و پاسخ گرفته را مجددا مقابل ما قرار میدهند. البته من شخصا اپروچم این است كه سوال را در مقابل جریانات مذهبی قرار دهم. این آنها هستند كه باید ثابت كنند مذهب با آزادیهای فردی و مدنی و سیاسی و یا حتی علمی و فرهنگی تناقض ندارد. این آنها هستند كه باید اول از همه بخاطر تعدی چند هزار ساله به حقوق انسان٬ به زنان به كودكان و تمدن و پیشرفت از بشریت عذر بخواهند و عمل تاكنونی خویش را تقبیح كنند .

از آن بحث فلسفی در ابتدا و این مقدمه طولانی كه بگذریم٬ باید بگویم مذهب بطور مشخص از چند لحاظ اساسی آزادیها شخصی من و میلیونها انسان را تحت الشعاع  قرار داده و یا بهتر بگویم از بین برده است. تا آنجایی كه به كشورهایی برمیگردد كه دولت مذهبی بر سر كار است من و میلیونها انسان آزادیهای شخصی مان قربانی بلاواسطه حاكمیت مذهب و دستگاه مخوف آن شده است. از یكطرف حاكمیت دولت مذهبی نفس وجودی مرا بعنوان زن زیر سوال برده بود. زن نه حتی بعنوان شهروند درجه دوم بلكه قانونا و عملا برده مرد شناخته شده است. من دیگر لازم نمیدانم اینجا از آنچه كه بر زنان در ایران میگذرد صحبت كنم. این را كسی نیست كه نداند .

قبل از این كه به این پاسخ دهم كه چگونه و چه در سطح و در چه زمینه های مذهب بر علیه آزادیهای فردی (شخصی) عمل میكند لازم میدانم كه آزادیهای فردی را تعریف كنیم. همین جا تاكید كنم در بحثم عمدتا مبنی مقایسه من با تعالیم اسلام است. چرا كه شخصا از این مذهب چه در سطح تئوریك و چه در سطح پراتیكی شناخت بیشتری دارم. و از طرف دیگر این مذهب هنوز با نقد همجانبه و فشار اجتماعی بر علیه خود روبرو نبوده است. در عین حال معتقدم با كمی سایه روشن تمام مذاهب احكام و دستورهای واحدی در رابطه با مواردی كه من روی آن فكوس میكنم دارند و یا در گذشته داشته اند.

من از آزادیها فردی و مدنی شروع میكنم و یك  تعریف عمومی از آن خواهم داد. از نظر من آزادیها فردی آن آزادیهایی است كه به فردیت انسان امكان رشد و شكوفایی میدهد. فرد خود را میتواند متمایز كند و در عین به وحدت خود با جامعه پی برد. فرد میتواند استعدادهای خود را بروز دهد و امكان میابد تا بر سرنوشت خود احاطه داشته باشد. در عین حال آزادیهای فردی امریست نسبی. یعنی در هر دوره به نسبت پیشرفتها و تحولات جامعه میتواند متفاوت باشد. مذهب اساسا بنا به تعریفی كه از انسان دارد٬ یعنی موجودی كه توسط یك نیروی ماورای مادی خلق شده و از ابتدا به ساكن سرشت او توسط این نیرو٬ یعنی خدا تعیین شده است٬ برای او نه اختیاری قائل است و نه حق و حقوقی. انسان موجودی است كه موظف است آنچه را كه خدا و مذهب به او حكم میكنند دنبال كند تا در دنیای دیگر خوشبخت گردد. ترجمان این تعریف از انسان و نقش او خود را در مجموعه ای از نوع برخورد به فرد و رفتارش توسط دستگاه مذهبی چه در طول تاریخ و چه در شرایط حاضر نشان میدهد.  

 اولین مورد٬ حق حیات و مصونیت جسمی و روحی فرد از هر نوع تعرض است. در اسلام اعدام و قطع اعضای بدن انسان و ریختن خون انسان و یا حتی تجاوز به كودكان احكام روشنی وجود دارد. حال بخاطر جرم قتل  و كفر و یا دزدیدن و یا تحت عنوان مجاز بودن دختران ٩ ساله به ازداوج. این اولین و اساسی ترین حق فردی به سادگی در اسلام زیر پا گذاشته میشود .

آزادی بی قید وشرط عقیده٬ بیان٬ اجتماعات٬ اعتصاب و تحزب اینها جز حقوقی است كه در هیچ مذهبی به رسمیت شناخته نشده است. بطور مشخص در اسلام تنها حزب خدا (حزب الله) است كه مجاز به فعالیت است و هر نوع انتقاد به اسلام و یا قران با مهر الحاد جزایش مرگ است. هنوز یادمان نرفته كه چگونه با كاریكاتوریستهای دانماركی و یا سلمان رشدی از طرف دولتهای اسلامی٬ گروههای و دستجات اسلامی چگونه برخورد شده است. همین طور با آزادیهای مذهبی و بی مذهبی. همه مان شاهدیم كه چه رفتار غیر انسانی با دیگر گروهای مذهبی٬ چه یهودی و چه بهایی میكنند. بی مذهبها كه جای خود دارند. جماعتهای اسلامی حتی زمانی كه در قدرت نیستند بیشترین بذر تنفر را بر علیه دیگر گروههای مذهبی میپاشند. چرا كه از نظر قران اسلام آخرین دین و كاملترین دین دنیا است و هر كسی بدان نگرود كمترین تنبیه اش خراج دادن است. (مالیات ویژه). همه اجحافات به حقوق فردی را میتوان در زمینه حقوق زنان و كودكان نیز با ضریب بسیار بالا در اسلام شاهد آورد. در این مذهب چیزی بنام حق طلاق زن معنی ندارد. قیمومیت كودك با مرد است (البته یك تخفیفی داده اند و آن این كه تا زمانی كه كودك از شیر مادر میخورد میتواند تحت سرپرستی زن باشد). حق ارث زن یك دوم مردان خانواده است. شهادت دو زن برابر شهادت یك مرد است. كتك زدن زن توسط شوهران مجاز است. رابطه جنسی زن با فرد خارج از ازدواج اگر سنگسار نباشد با شدیدترین مجازاتها مواجهه است. سقط جنین با مجازتهای سنگین همراه است.
 
در زمینه حقوق ملل٬ در اسلام جز "امت" اسلام به رسمیت شناخته نمیشود چه رسد به این كه حق "ملتی" را برای استقلال به رسمیت بشناسند .

در اسلام نه برده داری  و نه استثمار به هیچ وجه تقبیح نشده است و حتی سران اسلام خود برده داشتند. همچنین كار كودكان و استثمار كودكان به هیچ وجه نفی نشده است. یك نمونه مشخص از آزار كودكان وادار كردن آنان به گرفتن روزه است و یا ختنه پسران.
 
با موزیك و سینما با هزار قید و شرط روبرو میشود و بخصوص با شركت زنان در آنها. رقص سرزمین ممنوعه است. با شركت زنان در ورزش شدیدا مقابله میشود.
 
اسلام با علم و پیشرفتهای عملی شدیدا مرزبندی داشته و آن را مزموم میداند. البته در كشورهای اسلامی در گذشته و كشورهای اسلام زده در چند دهه اخیر ما با رنسانس علمی مواجهه نبودیم تا بتوانیم به دقت درجه خصومت آن را به علم و پیشروان علمی شاهد باشیم. اما این خصوصیت همه مذهبها و مذهب اسلام هم بطریق اولی است كه تئوریهای علمی را اساسا نپذیرند و با آنها از در جدال برآید. شاید مسحیت از این بابت تارخ بسیار تاریكتری داشته باشد. جردانو برونو و گالیله را حتی تاریخ نخوانده ها همه میشناسند و یا سوزاندن زنان تحت عنوان جادوگران.

به این لیست میتوان همچنان افزود. بنحوی كه جز دنیای سیاه و تاریكی برای انسان در جای كه مذهب حاكمیت دارد باقی نمی ماند. قرون وسطا آن تاریخ سیاه و ظلمانی است.
 
اما بشریت راه خود را برای تامین آزادیهای فردی و اجتماعی و سیاسی یافته است. انقلاب فرانسه نمونه درخشان آن آلترناتیوی است كه انسان برای خلاصی از مذهب از خود خلق كرده است. انسان قرن بیست و یكم هنوز از دستاورد این انقلاب است كه بهره میبرد. بریدن دست مذهب از دولت و آموزش و پرورش و سیستم قضایی٬ اینها آن مطالباتی ست كه بنظر میرسد یكبار دیگر باید حول آن جنبش مترقی و سكولار را گرد آورد تا مذهب٬ این پدیده مخل آسایش و آزادی و صلح بشریت را بكنار زد. *